او پدر جغرافیای نوین ایران، بانی سازمان هواشناسی کشور و نخستین اقلیمشناس ایران به مفهوم امروزی آن بود. مردانی در طراز علمی او شاید در تاریخ معاصر ایران از انگشتان دو دست فراتر نباشند. با این همه، در این سطور مختصر مقصود مرور سوابق و دستاوردهای علمی ایشان نیست، لابد در خبرها و گزارشهای مرتبط مکررا رسانهها در روزهای آینده این موارد پرشمار را برخواهند شمرد؛ هدف آن است که به اجمال گفته شود اساسا بر سنجه آنچه خود او میاندیشید، آیا دکتر گنجی را میبایست دانشمندی کامیاب در شمار آورد یا ناکام؟
بعد: البته در مدارج و مناصب فردی دکتر گنجی جایگاهی رشک انگیز دارد. این چهره ماندگار علمی کشور و استاد ممتاز دانشگاه تهران بالاترین رتبههای دانشگاهی ایران را کسب کرده، و حتی مناصبی بینالمللی مثل ریاست منطقه آسیای سازمان جهانی هواشناسی را داشته و جوایز معتبر بینالمللی همچون جایزه سال 2001این سازمان را بهخاطر یک عمر خدمات علمی برای بشریت کسب کرده است. در آنچه اهداف ملموس و اجرایی او بوده نیز موفقیت بسیار کسب کرده است.
با این همه آنها که از نزدیک با دکتر گنجی دمخور بودند میدانند که این مرد سختگیر و پر تلاش چقدر از ناکامی جغرافیدانان ایران در ایفای نقشی بایستهتر در شکلگیری چشمانداز ایران تلخکام بود. جغرافیا دانش بررسی ارتباط و پراکندگی مؤلفههای محیطی است و مأموریت نهایی آن ارائه راهکارهایی برای رساندن یک چشمانداز به بیشترین حد از تعادل، توازن و پایداری بهخصوص با لحاظ تأثیر مؤلفه انسان است؛ آنچه از آن بهعنوان توسعه پایدار نام برده میشود. گنجی نیز مثل دیگر جغرافیدانان نسل نو قائل بهنظریه چشمانداز بود؛ اینکه در یک محیط همه مؤلفهها، اعم از کوچک و بزرگ و طبیعی یا انسانی بر شکلگیری نهایی چشمانداز مؤثرند و به همینخاطر دستکاری انسان در محیط باید با ملاحظات بسیار سختگیرانه و دقیق انجام شود.
چند سال پیش با تعدادی از دانشجویان معالواسطه او در خانهاش به دیدارش رفته بودیم. (معالواسطه از این بابت که ما نه دانشجوی خود او بلکه دانشجوی نسل اول جغرافیدانان آکادمیک بودیم که او تربیت کرده بود، یعنی استادان سرشناسی مثل دکتر کردوانی، دکتر محمودی، دکتر رهنمایی، دکتر عیوضی و... که البته تأثیر ماندگار و حضور ملموس دکتر گنجی در جامعه جغرافیا باعث میشد ما نیز خود را دانشجوی او بدانیم.) در آن جلسه دکتر گنجی درباره موقعیت جغرافیدانان از دو نکته بسیار گله داشت:
نخست آنکه متأسفانه در کشور ما برنامهریزی و تصمیمگیریهای محیطی توسط فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی یا بعضا اکولوژیستها و... انجام میشود که دیدگاه چشماندازی نداشته و اساسا مقیاس تحلیل آنها هم گسترههای محدود مکانی و هم بازههای اندک زمانی را دربرمیگیرد که ترکیب این عامل با مسائلی مثل نگاه طبیعت سوز به مفهوم توسعه این همه تفرق، ناهماهنگی، عدمتوازن، ناپایداری و تخریب و قهقرا هم در چشماندازهای طبیعی و هم در محیطهای انسان ساخت و سکونتگاههای انسانی در کشور ما را پدید آورده است؛
شرایطی که موجب میشود فیالمثل ایران به رتبه اول فرسایش خاک، رتبه دوم بیابانزایی و رتبه ششم جنگل زدایی در جهان رسیده و در کمتر از پنجاهسال، نود درصد حیات وحش خود را از دست بدهد. دوم اینکه خطوط کلان توسعه کشور معمولا بایست توسط جغرافیدانان ترسیم شود که متأسفانه فارغالتحصیلان این رشته در ایران تاکنون نتوانستهاند خود را در اندازه پوشیدن چنین قبایی به بالا برکشند. از این بابت گلایههای بسیار داشت که شرح همه آنها در این مختصر نمیگنجد.
سرانجام: چرا جغرافیدانی مثل ژوزوئه دوکاسترو توانست آنچنان بر فرایند توسعه دو کشور بزرگ برزیل و چین اثر گذاشته و مفهوم جغرافیای تغذیه و گرسنگی را در جهان متحول کند اما در ایران تأثیر دانشمندانی همچون دکتر گنجی کمتر از حوزه دانشگاه فراتر رفته و به دستاوردهای محیطی ملموس میرسد؟ مشهور است که یکبار دکتر گنجی در همایشی که به مناسبت بزرگداشت او برگزار شده بود با همان روحیه معلمی و سختگیرانه همیشگیاش گفته بود بهتر نبود بهجای چند ساعت تعطیلی این دانشگاه برای چنین مراسمی مینشستید درستان را میخواندید؟
احتمالا اکنون در فقدانش نیز بیشتر از تمجید و ستایشهای قاعدتا بسیار پرشماری که نثار او خواهد شد، خواهان اندکی مداقه مجدد در این نکته باشد که بهراستی چرا چشمانداز ایران اینگونه روزبهروز ناپایدارتر و متفرقتر میشود؟ پایداری چشمانداز ایران آرزوی همیشگی او بود. سلام بر روزی کهزاده شد و باشد که در نهایت حاصل رنجی که برد گنجی باشد که آرزویش را داشت.